کتابها، دربهای بزرگی هستند به سمت بیشمار دنیای دیگر!!! میتوانی از میان هزاران، یک درب را انتخاب کنی، سرزده و نامرئی واردش شوی!  مثلاً سر از خانه ای آنطرف کرهٔ خاکی تووی نیویورک در بیاوری، روی کاناپهٔ قرمز مخملی لم بدهی و با آدمهای درونش زندگی کنی! گویی بینشان هستی درحالیکه نیستی! از غذاهایی که روی میزشان چیده اند بخوری، در بزمهای شبانه شان بنوشی و برقصی، وارد اتاقها شوی، عشقبازیشان را بدون آنکه متوجه حضورت شوند تماشا کنی، هر کجا میروند آنجا باشی، حتی حین ارتکاب جرم، خیانت، قتل! گاهی نیز از سر ترحم و رقت قلب در سوگهاشان بگریی! و دست آخر باید یکه و تنها ترکشان کنی، همانطور که بدون سلام آمدی، بدون خداحافظی بروی! البته ممکن است جاذبه ای دوباره به سمتشان ترغیبت کند و آنها همچنان که گذشته باز تو را بپذیرند.
پ.ن: این متن جا داشت طولانی و کشدار بشه، اما کوتاه نوشتم که در حوصلهٔ نگاه بگنجد، امیدوارم.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها