قرار بود این روزها هرمز باشیم، پوستمان زیر حرارت آفتاب بسوزد و باد ساحلی خنکمان کند، مدام نوشابه بخوریم و از شرجی و گرمای جزیره لذت ببریم! و کمی قبلتر از اینروزهایی که گفتم قرار بود شمال باشیم، در تالار عروسی!! آن وسطها هم من توانسته باشم اولین تجربه سوزش برف را تا استخونهای قلمی ام لمس کنم و بخاطر بسپرم! اما از اینها جز رؤیا و خیال هیچ نماند!! 

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها